اصطلاح ابرسازه در اوایل دهه 1960 به طیفی از پیشنهاها و آزمایشهای آیندهپژوهی در معماری و طراحی اطلاق شد. فرض اصلی یک ابرسازه این بود که یک ساختمان یا سازه منفرد میتواند به عنوان چارچوبی استفاده شود که زیرساختها، تأسیسات و واحدهای اضافی را میتوان به هم متصل کرد و گسترش داد، تقریباً به عنوان یک “شهر” مستقل در نظر گرفته شود.
این اصطلاح در کتاب رینر بانهام در سال 1976 با نام «مگا سازهها: آیندههای شهری در گذشته اخیر» مورد توجه عموم قرار گرفت. همچنین، به عنوان پاسخی معمارانه از سوی گروه طراحی آرشیگرام و باکمینستر فولر برای رشد آگاهی از موضوعاتی مانند تراکم شهری و افزایش جمعیت بیان شد.
به گفته داگلاس مورفی در “آیندههای پایانی: طبیعت، فناوری و پایان معماری”:
ابرسازهها همچنین به زیباییشناسی معماری اشاره دارد. سازههای عظیم و متفاوت که فرمهای مصنوعی سخت را با رشد ارگانیک فضاهای درون ترکیب میکنند. این تلاشی جدی برای توسعه مستمر پرداختن به مشکلات بزرگ شهری از طریق برنامهریزی و در عین حال ترکیب سبک زندگی به سرعت در حال تغییر دوران پس از جنگ بود.
با وجود تعلق بیشتر به نظریه تا پروژههای واقعی، ابرسازهها باید با تعدادی از معیارها مطابقت داشته باشند:
- قابلیت افزایش یا کاهش پس از ساخت اولیه
- مدولار بودن
- ساخته شده از اجزای تکرارشونده
- یک چارچوب سازهایبرای اتصال عناصر کوچکتری به آن
- یک ساختار اولیه بادوامتر برای اتصال عناصر وصلی بعدی
چندین نمونه از ابرسازهها در رویدادهایی مانند اکسپو 67 و اکسپو 70 به نمایش گذاشته شد. گنبدهای ژئودزیکی باکمینستر فولر، غرفه کنزو تانگه در نمایشگاه 1970 (به تصویر بالا مراجعه کنید) و واحدهای مدولار مانند جنبش متابولیسم ژاپنی.
در طول دهه 1970، طرحهای ابرسازه تحت تأثیر جنبشهای زیستمحیطی و «ضدفرهنگ» آمریکایی قرار گرفتند و فرمهای یادآور «زیستگاههای شناور» را داشتند. به عنوان مثال میتوان به طرح باکمینستر فولر برای شهر تریتون (یک بلوک مسکونی زیگورات شناور با واحدهای پلاگین) اشاره کرد. پروژه خلیج توکیو کنزو تانگه و پیشنهاد «شهر قطبی» فرای اوتو برای یک سازه پوششی بزرگ به عرض 2 کیلومتر که زیر آن شهری ساخته شود که از شرایط سخت قطب شمال از ساکنان محافظت کند.
منبع: www.designingbuildings.co.uk