زندگینامه
لئون باتیستا آلبرتی، معمار، نقاش، مجسمهساز و نویسنده ایتالیایی، مهمترین نظریهپرداز هنر اوایل رنسانس بود. اهمیت او در هنرهای نقاشی، مجسمه سازی و معماری عمدتاً به دلیل سه رساله تأثیرگذار او در هنر رنسانس است: مجسمه (De Statua) و نقاشی (Della Pittura) (1435) و درمورد ساختمان (De Re Aedificatoria) (1452). این آثار نظری اولین پایه و اساس علمی هنر و تاریخ هنر را برای رنسانس فلورانس فراهم کردند. با این حال، اهمیت او در هر یک از نقشهای مختلفش بهعنوان یک انسانگرا، شاعر، نظریهپرداز هنر و معمار به همان اندازه زیاد است و نمیتوان در آن غلو کرد.
این محقق جهانی کواتروچنتو (کواتروچنتو به رویدادهای هنری و فرهنگی سده ۱۵ میلادی ایتالیا گفته میشود) از نزدیک با مهم ترین استادان قدیمی، اومانیست ها، پاپ ها و نایب السلطنه های دوره خود آشنا بود. او به ویژه تحت تأثیر فیلیپو برونلسکی (معمار و مهندس مشهور ایتالیایی) از بزرگان معاصر خود قرار گرفت (1446-1377).
این که او چقدر مهارت های متفاوتی داشت، با ماموریتی که کاردینال(از مقامات کلیسا) پروسپرو کولونا در سال 1443 برای نجات کشتی غرق شده در دریاچه نِمی، به او داد مشخص میشود. اگرچه این تلاش در نهایت با شکست مواجه شد، اما آلبرتی در این فرآیند روش جدیدی برای اندازه گیری عمق آب ایجاد کرد. تنوع مهارت های او را فقط می توان با لئوناردو داوینچی (1519-1452) و میکل آنژ (1564-1475) مقایسه کرد. اگرچه، این دو بعداز آلبرتی زندگی کردند و توانستند بر اساس ایده های اساسی او آثاری بسازند.
اوایل زندگی
لئون باتیستا آلبرتی پسر نامشروع، اما شناخته شده، یکی از بلندمرتبه ترین و ثروتمندترین خانواده های فلورانسی بود. او تحصیلات جامعی داشت و دکترای حقوق خود را در سن 24 سالگی در بولونیا، که در آن زمان یکی از مشهورترین دانشگاه های ایتالیا بود، گرفت. او در سن 20 سالگی کمدی فیلودوکسئوس را نوشته بود. بعدها به مطالعه ریاضیات و علوم طبیعی پرداخت. اگرچه او نقاشی و مجسمه سازی را نیز امتحان کرد، اما در نهایت یک نظریه پرداز باقی ماند.
حتی در کارهای بعدی خود به عنوان یک معمار، او به تولید طرحها و مدلهای پروژههای مختلف بسنده کرد و ترجیح داد اجرای عملی ساختمانها را به افراد دیگری با استعداد بیشتر بسپارد. پس از بولونیا، آلبرتی دستورات جزئی داد و کارمند دولتی پاپ شد. او بیشتر عمر خود را در خدمت پاپ ماند. اگرچه او عمدتاً در رم زندگی می کرد، اما وظایفش او را به تعدادی از شهرهای ایتالیا و احتمالاً دورتر از هلند برد.
De Statua (درباره مجسمه سازی)
او بین سالهای 1434 و 1436 در فلورانس بود (بهنظر میرسد با وجود زندگی جهانیاش، آنجا را خانه خود میدانست) و در این دوره است که علاقه او به هنرهای تجسمی برای اولین بار آشکار میشود. رساله بدون تاریخ De Statua (درباره مجسمه سازی) احتمالاً اولین مقاله او در این زمینه بود. در آن، آلبرتی به مجسمه ساز توصیه می کند که هم با مشاهده طبیعت و هم با مطالعه آکادمیک هدایت شود، که مستلزم آگاهی از نظریه تناسبی است. همچنین شامل اولین تعریف شناخته شده مجسمه سازی به عنوان یک فرآیند افزایشی، مانند مدل سازی با خاک رس، یا یک تعریف تفریق کننده، مانند کنده کاری است.
Della Pittura (درباره نقاشی)
معروف و مشهور ترین رساله او Della Pittura (درباره نقاشی) – اولین رساله معتبر در نقاشی اوایل رنسانس – در سال 1435 به زبان لاتین نوشته شد و سال بعد به ایتالیایی ترجمه شد. این کتاب که به سه کتاب تقسیم شده است، به نکات فنی چشم انداز خطی “یک نقطه ای”، نظریه تناسبات انسانی، ترکیب بندی و استفاده از رنگ می پردازد و ماهیت زیبایی و هنر و همچنین رفتار متناسب با یک هنرمند را در نظر می گیرد. .
آلبرتی نقاشی را بهعنوان «طرحافکنی خطوط و رنگها بر روی یک سطح» تعریف میکند و اصرار دارد که هنرمندان دانش شعر و بلاغت و همچنین مقدار معینی از دانش عمومی داشته باشند تا بتوانند موضوعات خود را به درستی ارائه دهند. این رویکرد به نقاشی بسیار تازه بود، زیرا رسالههای قدیمیتر، مانند رسالههایی که در حدود سال 1390 توسط چنینو چنینی (نقاش ایتالیایی)(فعال حدود 1398) نوشته شده بود، تمایل داشتند بر دستورالعملهای کاربردیتری برای هنرمند متمرکز شوند. در مقابل، آلبرتی هنر را فراتر از یک صنعت صرف به سطح یک علم ارتقا می دهد. این منعکس کننده رویکرد انسان گرایانه تازه در حال توسعه به هنر است که خود آلبرتی آن را به عنوان ایده آلِ انسان جهانی (انسان رنسانس) مجسم کرد.
آلبرتی علاوه بر توصیههای نظری خود در مورد چگونگی نقاشی و توضیح جامع از دیدگاه خود ، معیارهای مناسب برای ارزیابی یک نقاشی یا سایر آثار هنری را نیز شرح میدهد. ایده های اساسی او ترسیم خطوط، ساختار یک ترکیب و استفاده از رنگ است. به نظر او، تنها ترکیب هماهنگ همه این عوامل می تواند به یک نتیجه رضایت بخش منجر شود. برای رسیدن به این هدف، او به نقاشان توصیه می کند که در استخراج از مطالعات طبیعت کوشا باشند.
اجزای مختلف بدن باید در شش صفت، شخصیت، هدف و سایر صفات با یکدیگر مطابقت داشته باشند. زیرا “اگر در یک عکس سر بسیار بزرگ، سینه کوچک، دستها پهن، پاها متورم و بدن باد کرده باشد، ترکیب آن قطعا زشت خواهد بود.” در نهایت، او چندین هنرمند معاصر اولیه رنسانس را برای ستایش از جمله دوناتلو، گیبرتی، لوکا دلا روبیا و ماساچیو، که به گفته آلبرتی، در موقعیتی بودند که دوباره با استفاده از روشهای جدید رنسانس، بعد از دوره طولانی افول، آثار هنری بزرگی خلق کنند، میداند.
تدوین شیوه هنری فلورانس
همانطور که ارادت آلبرتی به فیلیپو برونلسکی و ارجاعات او به ماساچیو (1428-1401)، دوناتلو (1466-1386)، لوکا دلا روبیا (1482-1400) و لورنزو گیبرتی (1455-1378) نشان می دهد، این کتاب یک تدوین نامه فعلی برای تمرین هنری فلورانسی بود. نظریه آلبرتی از جنبههای خاصی، بهویژه در مشاهداتش در مورد چشمانداز هوایی، فراتر رفت و در واقع پیشروی عمل معاصر بود. درخواست او، در ابتدای کتاب اول، مبنی بر قضاوت او به عنوان یک نقاش و نه ریاضیدان، تنها مدرکی است که خود آلبرتی نقاشی کرده است. اگرچه هیچ اثری از دست او شناسایی نشده است، به نظر می رسد دلیل کمی برای شک به این ادعا وجود دارد.
De Re Aedificatoria (در مورد معماری)
به نظر می رسد آلبرتی در دهه 1440 به معماری روی آورده است. رساله او De Re Aedificatoria (درباره معماری) در سال 1452 تکمیل شد. او با تکیه بر خوانش انتقادی درباره معماری توسط معمار رومی باستان ویتروویوس و دانش باستانی دست اول از بقایای کلاسیک، اولین نظریه منسجم در مورد استفاده از پنج نظم کلاسیک معماری یونانی از دوران باستان که استفاده از آنها را به طبقات مختلف ساختمان مرتبط می کند را صادر کرد. او همچنین تئوری شفاف زیبایی معماری را که وابسته به رابطه هارمونیک بین برخی نسبتهای ثابت است که توسط اشکال تزئینی کاهش مییابد را بیان کرد. این کتاب به عنوان اولین رساله جامع در معماری رنسانس، از بسیاری جهات با کتاب قبلی دلا پیتورا قابل مقایسه است، اگرچه آن کتاب بیشتر یک اثر تحقیقاتی اولیه بود و تأثیرگذاری بیشتری داشت.
ماموریت های معماری
به نظر می رسد در این زمان آلبرتی که به عنوان مشاور پاپ در برنامه ریزی شهری و حفاظت از بقایای کلاسیک مشغول به کار شده است. اولین سفارش معماری شناخته شده او در حدود سال 1450 برای سیگیسموندو پاندولفو مالاتستا (یک رهبر ایتالیایی) از ریمینی(یک شهر در ایتالیا) انجام شد. این شاهزاده که به اندازه خود آلبرتی غرق در فرهنگ کلاسیک بود، آرزو داشت کلیسای گوتیک سن فرانچسکو در ریمینی را به آرامگاهی باشکوه برای خود و دربارش تبدیل کند. راه حل آلبرتی در مواجهه با این کار غیرقابل پیش بینی هم مبتکرانه و هم ساده بود.
او با حفظ فضای داخلی با تغییرات تزئینی جزئی، اساس قدیمی را در یک پوسته معماری محصور کرد. این نما به صورت جلوی معبدی که دارای یک موتیف نمای پیروزمندانه است، بازسازی شد و طرفین با یک سری پایههای عظیم پوشانده شدند که طاقچههای عمیق و سر گرد را قاب میکردند. دیوارها تا ارتفاع کافی برای پوشاندن کلیسا در داخل بالا کشیده شدند. به نظر می رسد که این گذرگاه با یک گنبد بزرگ نیم دایره تاج گذاری می شده است، اگرچه این گنبد هرگز ساخته نشد. علیرغم وضعیت ناقص آن، کلیسا به عنوان یک تداعی سخت از دوران باستان روم است، که قبلاً هرگز در کواتروچنتو دیده نشده بود.
کلیسای سنت ماریا نولا، فلورانس
اندکی پس از آن، آلبرتی فراخوانده شد تا نمای کلیسای سنت ماریا نولا در فلورانس را تکمیل کند، آلبرتی با استفاده از طاق های گوتیک موجود در طبقه پایین، نما را با افزودن یک درگاه مرکزی قوسی بزرگ، به یادگار گذاشت و آن را با ستون های جانبی متحد کرد. و یک منطقه زیر شیروانی مرتفع مانند ریمینی، نتیجه نهایی یک موتیف طاق پیروزی است. در طبقه بالا، او پنجره مدور قدیمی را حفظ کرد و آن را با یک عنصر مربعی غالب بصری احاطه کرد که با ستونها تزئین شده بود و به وسیله سنگ فرش یک جلو معبد کاربردی را تشکیل داد.
تفاوت ارتفاع بین این طبقه و راهروها به طور مؤثری توسط یک جفت پیچ بزرگ پوشانده شد. در سنت ماریا نولا، آلبرتی یک نمای کلاسیک با ساختار شفاف را فرموله کرده بود، که در روش های رسمی و سنتی توسکانی (ناحیهای در ایتالیا) که در ساختمان موجود اجرا میشد. نبوغ طراحی معماری او این است که به عنوان یک کلیت زیباشناختی متقاعد کننده ظاهر می شود و به هیچ وجه به عنوان یک سازش به نظر نمی رسد.
طرح هایی برای لودویکو گونزاگا از منتووا
دو طرح آخر کلیسای آلبرتی برای ساختمان های جدیدی بود که توسط لودویکو گونزاگا از منتوا سفارش داده شد. اولین،S.Sebastiano، در سال 1460 آغاز شد اما هرگز به درستی تکمیل نشد. طرح آن به صورت یک مکعب مرکزی که توسط یک طاق بزرگ در داخل یک صلیب یونانی پوشانده شده بود، در نظر گرفته شد. سه بازو به طاق ختم میشدند، بازو چهارم به یک نمای سنگفرش با گلدسته کسته منتهی می شد. داستان اصلی بر روی حفره ها بود و تاکید عجیبی به نما می داد. و احتمالاً توسط یک راه پله قدرتمند وشانده می شد که نما را محکم به سطح خیابان وصل میکرد، اما هرگز ساخته نشد.
دومین کلیسای S.Andrea در سال 1470 آغاز شد و طبق نقشه های آلبرتی پس از مرگ او تکمیل شد. در یک پلان صلیبی لاتین، کلیسا با یک طاق استوانه ای بزرگ محصور شده بود. این خزانه در کلیساهای کوچک- در طول شبستان، در ایوان ورودی که نقش محوری نما را ایفا می کند و در فرورفتگی های قابل توجه پنجرههایی که بالای عمود اصلی با شکوه و منظم آن قرار دارد، منعکس میشد. هر دو کلیسا از طراحی بسیار غیر متعارفی برخوردار بودند، اگرچه کاربرد عمدی نظریه تناسبی و استفاده از طیف وسیعی از منابع عتیقه را نشان میدهند که ارتباط نزدیکی با نظریههای درمورد ساختمان دارند.
علاوه بر این آثار، آلبرتی ساختمان روچلای و زیارتگاه کوچک مقبره مقدس (نمازخانه روچلای) را در کلیسای مجاور S.Pancrazio طراحی کرد. مجموع آثار او کوچک، اما بسیار مهم است. آلبرتی با دانش بی نظیر خود از معماری باستانی، تصمیم گرفت تا از مدل های خود فراتر رود. علاوه بر این، او به عنوان مجسمه ساز و نقاش نیز فعالیت می کرد. هیچ عکسی از او باقی نمانده است، اما دو پلاک برنزی (خود پرتره) به او نسبت داده شده است. یکی در موزه لوور و دیگری در گالری ملی واشنگتن دی سی. قدمت آنها به اواسط دهه 1430 می رسد.
میراث
آلبرتی در طرحهای معماری خود و در توضیح ادبی اهداف و ایدههای خود، مبنایی مطمئن برای توسعه بعدی سبک کلاسیک در معماری اروپایی فراهم کرد. وقتی دیگر آثار ادبی او، به ویژه رسالههایش در مجسمهسازی و نقاشی، به این دستاورد اضافه میشود، سهم او در رنسانس در فلورانس و جاهای دیگر بسیار زیاد است.
منابع
- ویژوال آرتز
- ویکی پدیا